حجت الاسلام و المسلمین محمد محمدی گلپایگانی از خاطرات خود از دوران رژیم طاغوت می گوید؛ از روزی که امام خمینی گریه کرد و از روزی که طنین صدای" خلصنا من شاه، یا رب" در شهر پیچید.
به گزارش ایرنا، تصدی ریاست دفتر رهبر معظم انقلاب کار پر مشغله ای است که مجالی باقی نمی گذارد تا خبرنگاران با فراغ بال با حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی گفت و گو و از خاطرات دوران مبارزه با رژیم طاغوت بشنوند. اما برگزاری مراسم بزرگداشت روز نیروی هوایی و حضور رییس دفتر مقام معظم رهبری در این مراسم فرصتی را فراهم کرد تا در حاشیه این مراسم و در زمانی کوتاه به گفت و گو با ایشان بنشینیم و از خاطرات دوران مبارزه بشنویم.
رییس دفتر رهبر معظم انقلاب گفت:از شروع نهضت اسلامی در سال 1341 با آن همراه بودم و علیه رژیم طاغوت مبارزه می کردم اما اوج فعالیت من در سال 1356 و هم زمان با اوج گرفتن حرکت انقلابی مردم بود.
با وجود اینکه هیچ وقت دستگیر نشدم اما همواره مورد تعقیب بودم که با زرنگی توانستم فرار کنم.
حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی یکی از خاطرات تلخ خود از دوران مبارزات انقلابی را مربوط به سال 1342 و هجوم وحشیانه ماموران شاه به مدرسه فیضیه می داند.
وی اظهار داشت:در سال 1342و زمانی که ماموران به فیضیه ریختند و آن جنایتها را مرتکب شدند طلبه ای جوان در قم بودم و دیدم که چه کردند.
فردای فاجعه، حضرت امام خمینی (ره) به فیضیه آمدند و از نزدیک جنایتهای ماموران شاه را مشاهده کردند. عمامه ها روی زمین ریخته بود؛ کفش ها گوشه کنار پراکنده شده؛ و لباس های پاره پاره در صحن فیضیه پخش شده بود. در این زمان، امام با مشاهده این فجایع به گریه افتادند و سپس آن نطق تاریخی را در محکومیت این فاجعه ایراد کردند.
رییس دفتر رهبر معظم انقلاب ادامه داد: موج جدید انقلاب از سال 1356 شروع شد که در این مقطع زمانی فعالیت من نیز گسترده تر شد. در آن زمان کارهای زیادی را انجام دادیم که از جمله آنها تصرف مقر ساواک بود.
حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی همچنین با اصرار خبرنگار ایرنا به ذکر خاطره ای دیگر پرداخت و گفت: در دوران مبارزه با رژیم طاغوت برای همراه کردن مردم با موج انقلاب به شهرهای مختلف سفر می کردیم؛ که در یکی از این سفرها که در واقع آخرین ماه رمضان در دوران طاغوت بود و در شب بیست و یکم این ماه شریف و در شب قدر، زمانی که قرار شد دعای جوشن کبیر در مسجد این شهر خوانده شود پیشنهاد دادم به جای ذکر "خلصنا من النار یا رب"، خوانده شود "خلصنا من شاه، یا رب" که این ابتکار، موثر واقع شد و این ذکر در تمام شهر پیچید و کسی هم نمی توانست جلوی آن را بگیرد.
منبع:rajanews
حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت
***علی اکبر لطیفیان***
از چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من می زنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی
*
بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو
می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت
چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو
ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو
*
مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم
حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم
*
نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو
هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو
*
ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود
در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود
***علی اکبر لطیفیان***
سرم را در عدم خاک تو کردند
تو را سینه مرا چاک تو کردند
تو را با ناز لولاک آفریدند
مرا اعراب لولاک تو کردند
تو را در حمد، مالک نام دادند
مرا هم جُزء املاک تو کردند
اگر ما را گِل از عشقت سرشتند
به آب چشم نمناک تو کردند
حدیث شمع را بر خاک لیلى
از آن بزم طربناک تو کردند
تو فهمیدى گدایت مستحق است
مرا ممنون ادراک تو کردند
چه روى دلگشائى دارى اى یار
عجب بزم صفائى دارى اى یار
مُقیم شال سبز دلبرانم
سرشکم کز گریبانى روانم
نرویَد از مزارم جُز لطافت
که منهم بهرهمند از آسمانم
بجز خاک قدوم عشقبازان
نباشد در میان سُرمه دانم
خریدار غمم، مسکین دردم
گرفتار توأم سرگرم جانم
گدایت جبرئیل و عرش جایت
رسولى، بندهاى، ربّى ندانم
پریشانم اگر دیوانه هستم
سر زلفى پىِ یک شانه هستم
خزان با خط سبز تو بهار است
لبم با یاد لعل تو خمار است
حسن را مىسزد گر سجده سازم
امام نیزهها مأموم یار است
قعودت بستر سرخ حسینى
میان صلح تو صد ذوالفقار است
جمل از پا فتاد از نیزه تو
دو دست تو دو دست کردگار است
شهید کربلا خود بارگاهى است
شهید مجتبى هم بى مزار است
نمىداند غمى جز بیقرارى
هر آنکس که اسیر این دیار است
دل از من بیقرارى از من اى یار
لطافت از تو زارى از من اى یار
بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟
ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟
هر آنجا که تویى میخانه آنجاست
به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟
تو را مشتاق هستم هل اتایم
کنار روى تو دیگر ارم چیست؟
اگر پاى غم تو در میان است
بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟
اگر که شاهد خلق گدایى
تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟
سرم با دامن تو انس دارد
بگو دردانه چشم ترم چیست؟
بسوزان و به بادم دِه سحرگاه
که بر پایت نشینم گاه و بیگاه
***محمد سهرابی***
*** از وبلاگ تیشه های اشک***
اول تو را سرشته و انسان درست کرد
شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد
بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد
تا از من خراب مسلمان درست کرد
می خواست رحمتش همه جا را بغل کند
با اشک های چشم تو باران درست کرد
باید برای بندگی سجده هایمان
یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد
بالم اگر به درد پریدن نمی خورد
یک سایبان که می شود از آن درست کرد
من زند? نسیم مسیحا دم توأم
آدم اگرشدم به خدا آدم توأم
تو ابتدای نسل طهورای کوثری
تو رود خان? زهرای اطهری
باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند
تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری
کار خداست این که پیمبر پسر نداشت
وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری
نسل مطهر نبوی، نسل دختری است
با این حساب تو حسن ابن پیمبری
گفتند زاده ی اسد الله غالبی
صبح جمل که شد همه دیدند حیدری
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
کوری چشم عایشه ها از همه سری
یک روز اشک و گریه برای تو میکند....
...با شصت روز اشک حسینی برابری
ای ارشد تمام پسر های فاطمه
ای اولین حسین سحر های فاطمه
ای آسمان تر ازهمه بالا تر از همه
ای بی کران تر از همه دریا تر از همه
تو زودتر به دامن زهرا نشسته ای
پس این توئی تو ،بچه زهرا تر ازهمه
ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم
ای جمل? همیشه بفرما تر ازهمه
ما سالهاست رهگذر کوچ? توأیم
مانند یک فقیر سرِکوچ? توأیم
مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است
هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است
اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی
یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است
اصلاً شما نیاز نداری به معرکه
وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است
قسمت نبود تا که ببینند مردمان
بازوی تو ادام? فتّاح خیبر است
فردا ملک به نام تو تکبیر می زند
صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند
امشب اگر نگات هوای قرن کند
امید می رود که نگاهی به من کند
زیبنده است بال و پر صد فرشته را
زهرا ببافد و تن تو پیرهن کند
کُشتی بگیر پیش همه با برادرت
شاید کسی بیاید وجانم حسن کند
بهتر همان که در به در هر گذر شود
بالی که روی بام تو فکر چمن کند
این یا کریم مثل همه قصد کرده است....
...بر روی گنبدی که نداری وطن کند
بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی
لازم نکرده است تنم را کفن کند
***علی اکبر لطیفیان***
***منبع:وبلاگ فاخر تیشه های اشک***
ای علوی ذات و خدائی صفات
صدرنشین همه کائنات
سید سالار شباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت
زادة طوبی و بهشت برین
نور خدا در ظلمات زمین
نورد دل ودیدة ختمی مأب
سایة از پرتو نور خدا
علت غائی همة ممکنات
عمر ابد داد به آب حیات
پاکترین گوهر نسل بشر
از همه خوبان جهان خوبتر
جد تو پیغمبر نوع بشر
جن و ملک بر قدمش سوده سر
صاحب عنوان بشیر و نذیر
بر فلک و حسی سراج منیر
آینة پاک که نور خدا
تابد از این آینه بر ما سوا
باب تو سرسلسله اولیاست
چشم پر از نور خدا مرتضی است
مادر تو دخت پیمبر بود
آیهای از سوره کوثر بود
پرده نشین حرم کبریا
فاطمه آن زهرة زهرای ما
عاشق کل حضرت سلطان عشق
خون خدا شاه شهیدان عشق
باز تو زیک گوهر و یک مادر است
ظل خدائی تواش بر سر است
آینه ی ذات محمد نما
حسن خدائی حسن مجتبی
نام حسن روی حسن خو حسن
نور خدا چارمی پنجتن
آیة تطهیر به شأن شماست
حکم شما امراوللامر ماست
سینه سینای شما طور وحی
نور شما شاخهای از نور وحی
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا ماه خدا ماه نور
نورفشان شد ز دوسو آسمان
در دو افق تافت دو خورشید جان
وحی خدا از افق ایزدی
نورحسن از افق احمدی
مشگ و گلابی بهم آمیختند
در قدح اهل ولا ریختند
ابرمضان از تو شرف یافته
نور تو بر جبهه او تافته
نیمه ماه رمضان عزیز
گیسوی مشگین تو شد مشگ بیز
نورخدا تافت در آن رویماه
خاصه از آن چشم بدشت سیاه
سرخی گل عکس گل روی تست
ظلمت شب سایه گیسوی تست
روز که خورشید درخشان صبح
سر زند از چاک گریبان صبح
ای رخ تو در رمضان بدر ما
هرسر موی تو شب قدر ما
دیده که بی نور تو شد کور به
سرکه به پای تو نه ، در گور به
بعد علی شاخص عترت توئی
وارث میراث نبوت توئی
مصلحت ملت اسلام و دین
کرد ترا گوشة عزلت نشین
هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست
آنکه زشاهی بکشد دست کیست
صبر هم از صبر تو بی تاب شد
کوزه شد و زهر شد آب شد
بعد شهادت نکشید از تو دست
تیر شد و بر تن پاکت نشست
سبزه برآمد زگلستان دین
تارخ تو سبز شد از زهر کین
ریشة دین گشت همایون درخت
تا زتو خورد آن جگر لخت لخت
ملت اسلام که پاینده باد
مشعل توحید که تابنده باد
هر دو رهین خدمات تواند
شکر گذارنده ذات تواند
تا ابد ایخسرو والا مقام
بر تو و بر دین محمد سلام
کلک ریاضی که گهر ریز شد
زان نظر مرحمت آمیز شد
***سید محمد علی ریاضی***
***منبع:وبلاگ فاخر تیشه های اشک***
بعد از اقامه نماز ظهر به جماعت، معظم له برای ناهار و استراحت تشریف می برند و دوباره ساعت 4 بعد از ظهر کارشان را شروع می کنند. این برنامه کاری تا نماز مغرب ادامه دارد. نماز مغرب را هم به جماعت می خوانند. یکی از توفیقات ایشان این است که همه نمازهایشان را به جماعت می خوانند، حتی نماز صبح را در خانه به جماعت اقامه می کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای بین نماز مغرب و عشا حدود نیم ساعت تا سه ربع در سکوت محض به تفکر و تأمل می نشینند، حتی اگر پشت سر ایشان وزرا و شخصیت های کشوری و لشکری هم نشسته باشند.
راوی: حاج آقا فتحعلیان (عضو هیأت امناء مسجد کرامت مشهد)
در سال 1350 هجری شمسی که قضیه جشن های 2500ساله شاهنشاهی پیش آمد، ندای امام از نجف اشرف باعث حرکتهایی در حوزه علمیه مشهد گردید و ساواک با اطلاع از این که همه این تحریک ها به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت آیت الله خامنه ای است از این رو ایشان را دستگیر و روانه زندان کرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز حضرت آیت الله خامنه ای که در سلول مجاور من بود، بر اثر نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود موفق شده بود از سلول بیرون بیاید. ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید، فرمود: دیشب تو بودی که ناله می کردی؟ پاسخ دادم بله. ادامه دادم با همین وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را برای این که قضا نشود بجا آورم،آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند : بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است. دیشب که ناله های تورا می شنیدم با خود می گفتم: این شخص کیست یک لحظه در دلم به جده ام حضرت زهرا (س) متوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابد. این سخن و ملاقات چنان در من تأثیر گذاشت که دردهای ناشی از شکنجه را به فراموشی سپردم.
راوی: حجت الاسلام صادقی (مشهد)