سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

آن روز کــه عاشقِ جـــمالت گشتم   دیــوانــه روى بـى‏مثالــت گشتم

دیدم، نبود در دو جهان جز تو کسى   بیخود شدم و غرق کمالت گشتم
***رباعیات امام خمینی(ره)***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/24 | نظر

تا روى تو را دیــــدم و دیـــوانه شدم       از هستى و هر چه هست، بیگانه شدم

بیخود شدم از خویشتن و خویشیها       تا مست، ز یک جـــرعـــه پیمـــانه شدم
***رباعیات امام خمینی(ره)***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/24 | نظر

پروانه شمــــعِ رُخِ زیبـــاى توام         دلبــــاخته قــــامت رعناى توام

آشفته‏ام از فراقت، اى دلبر حُسن    برگیر حجاب من که رسواى توام
*** رباعیات امام خمینی(ره)***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/24 | نظر

تا کوس اَنَاالحق بزنى، خودخواهى     در سرّ هویّتش تو ناآگاهى

بَـــــردار حجــاب خویشتن از سر راه       با بودن آن، هنوز اندر راهى


نویسنده روایت شهید حسن... در چهارشنبه 90/10/14 | نظر

فریــــــادرس ناله درویش تویى      آرامى بخش این دل ریش تویى

طوفان فزاینده مرا غرق نمود         یادآور راه کشتى خویش، تویى


نویسنده روایت شهید حسن... در چهارشنبه 90/10/14 | نظر

زیر ایوانت اگر روزی کبوتر می شدم
آنقدر پر می زدم در خون که پرپر می شدم

آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانه ها
کاش چون پروانه در آتش شناور می شدم

کاش در هنگام توفان سیاه نیزه ها
مرهمی بر زخم خونین برادر می شدم

ای سر انگشت جنون در فصل رقص عاشقان
زخمه ای گر می زدی تا شعله ور تر می شدم

سوی تو پر می زدم، با بوی تو پر می زدم
از شمیم روح انگیزت معطر می شدم

با برادر گفت زینب:کاش بی تو در جهان
مرغ بی پر، باغ بی بر، نخل بی سر می شدم

در حریم تو کبوترها به باران می رسند
گر به کویت راه می بردم کبوتر می شدم . . .
***حبیب الله بخشوده***


نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 90/10/13 | نظر

در طریقت زحمت بسیارها باید کشید
تا تقرب منت جام بلا باید کشید

یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند
گه کریمان را به بالین گدا باید کشید

در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است
گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید

نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را
ازمیان چاه،گاهی آب را باید کشید

وقت روضه زودتر از هر چه باید گریه کرد
سفره که آماده شد،فورا غذا باید کشید

الدواء عند الحسین و الشفاء عند الحسین
بهر درمان یافتن دست از دوا باید کشید

رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد
تاکه عمری هست ناز یار را باید کشید

رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست
صورت ما را به سمت کربلا باید کشید

عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند
بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 90/10/13 | نظر

باید برای مجلسشان سر بیاورند
یا لاله های زخمی پرپر بیاورند

تا آتشی به جان کبودم بیفکنند
تا آه از نهاد دلم در بیاورند

دور از نگاه خیره شان این ذوات را
آیا نشد که از در دیگر بیاورند؟

اصلا به ما مطاع تصدق نمی رسد
حتی اگر که چادر و معجر بیاورند

خشکش زده نگاه تر نازدانه ات
این ضربه ها چه بر دل دختر بیاورند

با پای چوب روی لبت راه می روند
شاید که ظرف صبر مرا سر بیاورند

قرآن بخوان ز حنجره ی آیه آیه ات
تا بر کتاب دبن تو باور بیاورند
***محمد امین سبکبار***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/3 | نظر
وای از نگاه بی خرد بی مرام ها
بر نیزه بود جاذبه ی انتقام ها

بازی کودکانه اطفال گشته بود
پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها

آن روز از تمامی دیوار های شهر
با سنگ میرسید جواب سلام ها

در مدخل ورودی آن سرزمین درد
از بین رفته بود دگر احترام ها

وای از محله های یهودی نشین شهر
وای از صدای هلهله و ازدحام ها

یک کاروان به ناقه عریان گذر نمود
آهسته از میان نگاه امام ها

بر نیزه های گمشده در لابه لای دود
هجده سر بریده نشسته بدون خوود


در سرزمین شام خزانِ بهار بود
ازگریه جاده ها همگی شوره زار بود

ناموس اهل بیت به صحرای بی کسی
بر ناقه ی بدون عماری سوار بود
 
در بین ناقه های یتیمان هاشمی
هجده عدد ستاره دنباله دار بود

آن روز نیزه دار سر حضرت حسین
تنها به فکر جایزه و کسب و کار بود

در جمع کاروان کف پاهای دختری
زخمی تکه سنگ وَ یا اینکه خار بود

صف های چند بد صفتِ تازیانه دار
دور و بر کجاوه زینب قطار بود

گویا که بود لعل لب و مغز استخوان
آماده معانقه با چوب خیزران


دروازه پر ز لهو و لعب ساز و هلهله
رقاصه های شهر به دنبال قافله

تجار ها برای خرید و فروش سر
بنشسته اند بر سر میز معامله

از روی نیزه ها به زمین می خورد مدام
آن سر که با سه شعبه جدا کرد حرمله

از بس رقیه دخترمان تازیانه خورد
در استخوان گردنش افتاده فاصله

با چادری که پاره و یا تکه تکه بود
در زیر تازیانه اَدا کرد نافله

در بین بغض و ناله و فریاد بی کسی
گفتم میان آن ملاء عام با گله
**
نقل و نبات دور سر اهل کاروان
عید آمده برای تماشاچیانمان

یک عده در میان زمین های دور شهر
مشغول جمع آوری چوب خیزران

یک عده هم دوباره برای ادای نذر
می آورند مجمر خرما و تکه نان

انگار کاسب یکی از کوچه های شهر
طشت طلا فروخته با قیمت گران

اکبر مؤذن حرم آل فاطمه
وقت صلات بر سر گلدسته سنان

شب ها سه ساله دخترمان گریه می کند
از درد پا و درد سر و درد استخوان

با خود همیشه حجمه زنجیر میکشد
شب های سرد پهلوی او تیر میکشد


اسم خرابه آمد و روحم شرر گرفت
قلبم گرفته بود کمی بیشتر گرفت

در داخل خرابه نه گودال قتلگاه
گنجشک پر شکسته ما بال و پر گرفت

وقتی طبق برابر او خورد زمین
لکنت زبان حاد و درد کمر گرفت

انگشت های سوخته دختر حسین
خاکستر از محاسن سرخ پدر گرفت

رأس بریده با نگه گریه آورش
از ما سراغ مقتعه و زیب و زر گرفت

شکر خدا که حضرت شیب الخضیبمان
با پای سر دومرتبه از ما خبر گرفت

تا بوسه زد به گونه بابا رقیه مرد
مأمور سر رسید و طبق را گرفت و برد


خوابیده بود کودک معصوم بی صدا
دندانه های محکم زنجیر دور پا

بعد از زیارت سر ر گردش پدر
افتاد روی خاک و سفر کرد تا خدا

گل یک طرف و بلبل آن یک طرف دگر
لب ؛ گونه نقطه های تلاقی جدا جدا

دختر درست مثل پدر بی کفن ترین
زیرا که دید واقعه تلخ بوریا

یک مشت گوش پاره و روی سیاه و زرد
سوغات ما برای شهیدان کربلا

از شعر هم توان بیان را گرفته اند
این واژه های سیلی و زخم و سه نقطه ها

من عارفم مجاور نخ های پرچمش
تا هر زمان اجازه دهد می نویسمش

***علی زمانیان***

نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/3 | نظر

میل پریدن هست، اما بال و پر نه
هر آنچه می خواهی بگو اما بپر نه

حالا که بعد از چند روزی پیش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه

یا نه اگر میل سفر داری دوباره
باشد برو اما بدون همسفر نه

با این کبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه؟

دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سر نه

از گیسوان خاکی ام تا که ببافی
یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه . . .

امروز دیدم لرزه های خواهرم را
در مجلسی که داد می زد :"ای پدر نه"

تو وقت داری خیزران ها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!

ای میهمان تازه برگشته چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ور نه . . .
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/3 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )