سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

بر روی دست ماندن این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است

در لطف تو تحمل آه فقیر نیست
فیاض را صدای گرفتار ها بس است

این نفس مانع است ، خودت برطرف نما
بین من و تو چیدن دیوارها بس است

من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم
بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
دیگر بس است اینهمه تکرارها بس است


این بار را بخر که دگر راحتم کنی
بیهوده رفتن سر بازارها بس است

تو سفره را برای همه پهن می کنی
در مهربانی تو همین کارها بس است

ما را بهشت هم نبر ، اما قبول کن
لبخند تو برای گنه کارها بس است

آری فقط حسین مرا رد نمی کند
از این به بعد رفتن دربارها بس است
***علی اکبر لطیفیان***

 


نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 91/5/2 | نظر

همیشه گدایی که آقا ندارد
سر سفره ی هیج جا ، جا ندارد
بدون تعارف زدن سفره خوب است
کرم خانه اصلا بفرما ندارد
تقلا مکن تا مچم را بگیری
گنهکار که بوق و کرنا ندارد
بیا پیش مردم مگو که چه کردم
خجالت کشیدن تماشا ندارد
تو ناراحتی که چرا پشت کردم
بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد
همین جا بزن آخرت را رها کن
برای تو اینجا و آنجا ندارد
مکش بر رخ من ببر آتشت را
برای کسی که علی را ندارد
سر سفره ی رحمت تو خدایا
کسی جا ندارد که زهرا ندارد
بگو روزی ام کربلا نیست ، اینکه
نیازی به امروز و فردا ندارد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 91/5/2 | نظر
پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فراوان همه را بخشیدی

ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو
همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی

یک نفر توبه کند با همه خو میگیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی

این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم ، آنهمه را بخشیدی

حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه ی شعبان همه را بخشیدی

داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم
" جان آقای خراسان " همه را بخشیدی

بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان " همه را بخشیدی
***علی اکبر لطیفیان***

نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 91/5/2 | نظر

 آمد خبر که من خبری دست و پا کنم
برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم
ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام
در چشم کور یک قمری دست و پا کنم
سوز و فضای عطر مناجات روبراه
مستولی است تا جگری دست و پا کنم
آوای ربنا و ابوحمزه می رسد
باید که دیدگان تری دست و پاکنم
حال و هوای عالم و آدم عوض شده
باید که در دلم؛اثری دست و پا کنم
باید از این دیار جنایت فرار کرد
باید که مقصد سفری دست و پا کنم
دل بردن از خدا که طریق عوام شد
بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم
قامت خمیدگان گنه راست گشته اند
کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم
ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود
باید که زودتر شکری دست و پا کنم
مردم خلیل خالق خود گشته اند و من
در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم
چشم رفیق می نگرم،غبطه می خورم
یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم
از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام
کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم
درهای آسمان همه باز است؛می پرند
وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم
چشم همه به سوی دری بین آسمان
من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم
باب الحسین مانده فقط، شکر ای خدا
پیغام او رسیده سری دست و پا کنم
***رضا تاجیک*** 


نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 91/5/2 | نظر
از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد 
از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد 
ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم 
آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد 
پر باز می کنم بپرم،می خورم زمین 
بال و پر شکسته به جایی نمی رسد 
باید تنم پی سپر دیگری رود
با روزه های ما به نوایی نمی رسد 
با دست خالی از چه پل دیگران شوم
دستی که وقف شد به گدایی نمی رسد 
ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت 
آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
من سالهاست منتظر یک ضمانتم
آخر چرا امام رضایی نمی رسد 
از من مخواه پیش از این زندگی کنم
وقتی برات کرب و بلایی نمی رسد
***علی اکبر لطیفیان***

نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 91/5/2 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )