سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

سرم را در عدم خاک تو کردند
تو را سینه مرا چاک تو کردند

تو را با ناز لولاک آفریدند
مرا اعراب لولاک تو کردند

تو را در حمد، مالک نام دادند
مرا هم جُزء املاک تو کردند

اگر ما را گِل از عشقت سرشتند
به آب چشم نمناک تو کردند

حدیث شمع را بر خاک لیلى
از آن بزم طربناک تو کردند

تو فهمیدى گدایت مستحق است
مرا ممنون ادراک تو کردند

چه روى دلگشائى دارى اى یار
عجب بزم صفائى دارى اى یار


مُقیم شال سبز دلبرانم
سرشکم کز گریبانى روانم

نرویَد از مزارم جُز لطافت
که منهم بهره‏مند از آسمانم

بجز خاک قدوم عشقبازان
نباشد در میان سُرمه دانم

خریدار غمم، مسکین دردم
گرفتار توأم سرگرم جانم

گدایت جبرئیل و عرش جایت
رسولى، بنده‏اى، ربّى ندانم

پریشانم اگر دیوانه هستم
سر زلفى پىِ یک شانه هستم


خزان با خط سبز تو بهار است
لبم با یاد لعل تو خمار است

حسن را مى‏سزد گر سجده سازم
امام نیزه‏ها مأموم یار است

قعودت بستر سرخ حسینى
میان صلح تو صد ذوالفقار است

جمل از پا فتاد از نیزه تو
دو دست تو دو دست کردگار است

شهید کربلا خود بارگاهى است
شهید مجتبى هم بى مزار است

نمى‏داند غمى جز بیقرارى
هر آنکس که اسیر این دیار است

دل از من بیقرارى از من اى یار
لطافت از تو زارى از من اى یار


بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟
ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟

هر آنجا که تویى میخانه آنجاست
به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟

تو را مشتاق هستم هل اتایم
کنار روى تو دیگر ارم چیست؟

اگر پاى غم تو در میان است
بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟

اگر که شاهد خلق گدایى
تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟

سرم با دامن تو انس دارد
بگو دردانه چشم ترم چیست؟

بسوزان و به بادم دِه سحرگاه
که بر پایت نشینم گاه و بیگاه

***محمد سهرابی***

*** از وبلاگ تیشه های اشک***


نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 90/5/25 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )