هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
که میکشی تو ز عبد فراری خود ناز
جسور کس چو من و مهربان کسی چو تو نیست
که با همه بدیام باز با تو گفتم زار
چه حکمتی است که در لحظه شروع گناه
تو میکنی کرم و عفو خویش را آغاز
هنوز باز نگشته، تو میگشایی در
هنوز توبه نکرده، مرا دهی آواز
اگر سؤال کنی من کیام، تو کی؟ گویم
منم ذلیل گنه، تو عزیز بندهنواز
تو دست لطف گشودی و آشتی کردی
من از چه دست نکردم به جانب تو دراز
نخواندهام به همه عمر، یک نماز درست
هم از خدا خجلم، هم ز خویش، هم ز نماز
به جای آنکه بسوزانیام به نار جحیم
مرا به آتش مهر و محبتت بگداز
به طایر دل «میثم»پری عنایت کن
که بـا کبوتر صحن علی کند پرواز
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
شهیدان اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی : راهیان کربلا را بنگر ...آنان بال در بال فرشتگان و در فضایی آکنده از تسبیح و سلام و صلوات و بوی گل و دود و اسفند و در زیر بارانی از نقل و نبات و در پناه سوره توحید و دعای خیر امام و امت و فرشتگان به سوی جبهه ها روانند تا دنباله باطل را قطع کنند و جهان را آماده ظهور مولایمان سازند.
کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع
تا سحر میسوختم چون قلب زوار بقیع
کاش میشد مخفی از وهابیان سنگدل
مینهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع
قبه و قبر و رواق و خانه و گلدسته داشت
ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع
نیست حق گریهاش بر چار قبر بیچراغ
زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع
ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان
صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع
آب، خون و دانه اشک و نالهاش سوز جگر
هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع
گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور
شب که خلوت میشود زهراست، زوار بقیع
اینکه آثارش بوَد باقی میان دشمنان
دست حق بودهست از اول نگهدار بقیع
گر به دقت بنگری بر این امامان غریب
میچکد پیوسته اشک از چشم خونبار بقیع
بس که آغوشش پر است از لالههای فاطمه
بوی جنت خیزد از دامان گلزار بقیع
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع
فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت
براى غالیهی حوریان غبار بقیع
اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع
دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع
خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکن استوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع
مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع
زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع
سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم
ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع
قبور آل پیمبر، خراب و ویران است
فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع
در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع
کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع
قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع
وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع
حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست
که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع
سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع
***آیت الله صافی گلپایگانی***
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع
تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع
کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من
تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع
کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد
اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع
آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال
در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع
آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار
جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع
آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان
تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع
آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان
قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع
آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک
از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع
اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق
اى موید جان عالم باد قربان بقیع
***سید رضا موید***
***از وبلاگ تیشه های اشک***
الهى به آنان که پرپر شدند
پر از زخمهاى مکرر شدند
به آنان که امروز فرداییاند
به آنان که فردا تماشاییاند
به آنان که چون پرده بالا زدند
قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند
چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که رفتند تا «ما» شوند
و آیینه داران فردا شوند
به آنان که زخمیترین بودهاند
شهیدان میدان مین بودهاند
به آنان که بالى رها داشتند
گذرنامه کربلا داشتند
همانان که از مهر فرزند خویش
بریدند یکباره پیوند خویش
همانان که دلدادهى او شدند
کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند
و بى سر، سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازى است
همه «همت» و شور جانبازى است
شب عاشقى را رقم زدند
همانان که بر مین قدم میزدند
از آنان که تنها پلاکى به جاست
کمى استخوان مشت خاکى به جاست
رفیق خستهى من! از سفر چه میدانى؟
تو از تلاقى درد و خطر چه میدانى؟
چقدر فاصله دارى ز هرم آتش و دود
و از تبانى تیغ و سپر چه میدانى؟
چقدر کوچک و دورى ز عمق رنج کویر
زخشکسالى چشمان تر چه میدانى؟
بخوان دوباره حدیثى زبیقرارى چشم
نشان چشمهى دل را اگر چه میدانى!
سکوت حنجرههامان خیانتیست به عشق
سکوت پنجرهها را تو در چه میدانى؟
شکسته بال پریدن حکایتیست غریب
زاوجگیرى بیبال و پر چه میدانى؟
بیا دوباره بخوانیم این ترانهى عزم
که از حلاوت صبح ظفر چه میدانى؟
هنوز اول راهیم و مقصدى دشوار
رفیق خستهى من! از سفر چه میدانى؟
زخم زیباى عشق
قسم به جان شقایق قسم به جان شهید
که حرف عشق نگفته است جز زبان شهید
اگر که تشنه یک جرعه نور معرفتی
دریچهاى بگشا تازه بر جهان شهید
شهید بنده محبوب بارگاه خداست
بنه جبین ارادت بر آستان شهید
فراز گنبد هفت آسمان فشاند نور
ستاره شرف نام جاودان شهید
ز جان خویش گذشتن به شوق حضرت دوست
به درس عشق همین است امتحان شهید
هزار لاله دمید از بهار سرخ تنش
تفرجى بکن اى دل به بوستان شهید
ز تیغ عشق خدا را چه زخم زیبایى است
شکفته بر تن چون باغ ارغوان شهید
از آن ز تربت او بوى عشق میآید
که نیست غیر بهشت خدا مکان شهید
فناى تن چه دریغ است در تهاجم تیغ
بقاى دولت دین باد آرمان شهید
هزار سال اگر بگذرد به همره اشک
دل من است به دنبال کاروان شهید