سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

کاروان عشق

 

آن شب از کوچه‏ها کسى مى‏رفت‏

کوله بارش پر از شهادت بود

 

دست مادر ، دوباره یک قرآن‏

و نگاهش اسیر غربت بود

 

آن شب از کوچه‏هاى بارانى‏

کاروان‏هاى عشق مى‏رفتند

 

باز هم غرق عود و آیینه‏

میهمان‏هاى عشق مى‏رفتند

 

کاروان ، مرز عشق را طى کرد

کوچه در بغض من غزل مى‏کاشت‏

 

آسمان از عبور ، خالى بود

چه کسى آن شب ، شهاب برمى‏داشت ؟!

 

صبح فردا ، میان هر تابوت‏

دشتى از یاس و لاله مى‏روید

 

آه ! مادر هنوز منتظر است !

دشت را سینه خیز مى‏بوید

 

بر سر هر مزار مى‏ماند

شعر سردارى از شقایق‏ها

 

او که از بستگان خورشید است‏

مردى از نسل سرخ عاشق‏ها 

نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/6/12 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )