آن روز کــه عاشقِ جـــمالت گشتم دیــوانــه روى بـىمثالــت گشتم
دیدم، نبود در دو جهان جز تو کسى بیخود شدم و غرق کمالت گشتم
***رباعیات امام خمینی(ره)***
تا روى تو را دیــــدم و دیـــوانه شدم از هستى و هر چه هست، بیگانه شدم
بیخود شدم از خویشتن و خویشیها تا مست، ز یک جـــرعـــه پیمـــانه شدم
***رباعیات امام خمینی(ره)***
پروانه شمــــعِ رُخِ زیبـــاى توام دلبــــاخته قــــامت رعناى توام
آشفتهام از فراقت، اى دلبر حُسن برگیر حجاب من که رسواى توام
*** رباعیات امام خمینی(ره)***
تا کوس اَنَاالحق بزنى، خودخواهى در سرّ هویّتش تو ناآگاهى
بَـــــردار حجــاب خویشتن از سر راه با بودن آن، هنوز اندر راهى
فریــــــادرس ناله درویش تویى آرامى بخش این دل ریش تویى
طوفان فزاینده مرا غرق نمود یادآور راه کشتى خویش، تویى
زیر ایوانت اگر روزی کبوتر می شدم
آنقدر پر می زدم در خون که پرپر می شدم
آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانه ها
کاش چون پروانه در آتش شناور می شدم
کاش در هنگام توفان سیاه نیزه ها
مرهمی بر زخم خونین برادر می شدم
ای سر انگشت جنون در فصل رقص عاشقان
زخمه ای گر می زدی تا شعله ور تر می شدم
سوی تو پر می زدم، با بوی تو پر می زدم
از شمیم روح انگیزت معطر می شدم
با برادر گفت زینب:کاش بی تو در جهان
مرغ بی پر، باغ بی بر، نخل بی سر می شدم
در حریم تو کبوترها به باران می رسند
گر به کویت راه می بردم کبوتر می شدم . . .
***حبیب الله بخشوده***
در طریقت زحمت بسیارها باید کشید
تا تقرب منت جام بلا باید کشید
یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند
گه کریمان را به بالین گدا باید کشید
در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است
گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید
نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را
ازمیان چاه،گاهی آب را باید کشید
وقت روضه زودتر از هر چه باید گریه کرد
سفره که آماده شد،فورا غذا باید کشید
الدواء عند الحسین و الشفاء عند الحسین
بهر درمان یافتن دست از دوا باید کشید
رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد
تاکه عمری هست ناز یار را باید کشید
رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست
صورت ما را به سمت کربلا باید کشید
عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند
بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید
***علی اکبر لطیفیان***
باید برای مجلسشان سر بیاورند
یا لاله های زخمی پرپر بیاورند
تا آتشی به جان کبودم بیفکنند
تا آه از نهاد دلم در بیاورند
دور از نگاه خیره شان این ذوات را
آیا نشد که از در دیگر بیاورند؟
اصلا به ما مطاع تصدق نمی رسد
حتی اگر که چادر و معجر بیاورند
خشکش زده نگاه تر نازدانه ات
این ضربه ها چه بر دل دختر بیاورند
با پای چوب روی لبت راه می روند
شاید که ظرف صبر مرا سر بیاورند
قرآن بخوان ز حنجره ی آیه آیه ات
تا بر کتاب دبن تو باور بیاورند
***محمد امین سبکبار***
میل پریدن هست، اما بال و پر نه
هر آنچه می خواهی بگو اما بپر نه
حالا که بعد از چند روزی پیش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه
یا نه اگر میل سفر داری دوباره
باشد برو اما بدون همسفر نه
با این کبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه؟
دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سر نه
از گیسوان خاکی ام تا که ببافی
یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه . . .
امروز دیدم لرزه های خواهرم را
در مجلسی که داد می زد :"ای پدر نه"
تو وقت داری خیزران ها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!
ای میهمان تازه برگشته چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ور نه . . .
***علی اکبر لطیفیان***