سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

میل پریدن هست، اما بال و پر نه
هر آنچه می خواهی بگو اما بپر نه

حالا که بعد از چند روزی پیش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه

یا نه اگر میل سفر داری دوباره
باشد برو اما بدون همسفر نه

با این کبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه؟

دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سر نه

از گیسوان خاکی ام تا که ببافی
یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه . . .

امروز دیدم لرزه های خواهرم را
در مجلسی که داد می زد :"ای پدر نه"

تو وقت داری خیزران ها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!

ای میهمان تازه برگشته چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ور نه . . .
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/10/3 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )