یادگارى ماند و من
عاشقان رفتند و چشم اشکبارى ماند و من
از غم بىحاصلىها، کولهبارى ماند و من
واى من یاراى رفتن داشت روزى پاى من
کاروان در کاروان رفتند و بارى ماند و من
بىنهایت بالهاى شوق، بالایى شدند
قامتى گمگشته در حجم غبارى ماند و من
یک بیابان تشنه لب رویید از هرم شهید
شرح داغ آفتاب بىمزارى ماند و من
در هیاهوى اناالحق صد گلو یاهوى سرخ
با سر شوریده در معراج دارى ماند و من
نبض شوراى شقایقها همه عشق است و داغ
داغ بر دل بىشقایق روزگارى ماند و من
تا کدامین دست، بهت انتظارم بشکند
در حصار سینهام، ساعت شمارى ماند و من
این غزل هم در بهار عشق و احساس و عطش
از عبور سینه سرخان، یادگارى ماند و من
نویسنده روایت شهید حسن... در چهارشنبه 90/8/18 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...