ای کوثرِ کوثر رسولالله
زهرای مکررِ رسولالله
هم سوره نور موسی جعفر
هم پاره پیکر رسولالله
معصومه خانواده عصمت
صدیقه دیگر رسولالله
جایی که تو در حضور بابایی
زهراست به محضر رسولالله
سرچشمه گرفته روح پاک تو
از روح مطهر رسولالله
تو بعـد ائمـه یـک امـام استی
شایسته این چنین مقام استی
ای روح و روان عترت و قرآن
در جسم تو جان عترت و قرآن
چون آینه پیش دیدهات پیدا
اسرار نهان عترت و قرآن
از یمن تو ای کریمه عترت
قم گشته جهان عترت و قرآن
روی تو چراغ مکتب عصمت
نطق تو زبان عترت و قرآن
برخیز و بخوان خطابه چون مادر
ای روح بیان عترت و قرآن
قرآن به جلالت تو مینازد
عترت به اصالت تو مینازد
تو وارث معجز امامانی
تو دختر عترتی و قرآنی
تو شوی نکرده مادرِ هستی
تو در تن خود روان ایمانی
محبوبه چارده ولیالله
معصومه به کنیه و به عنوانی
تو فاطمهای و فاطمی عصمت
تو عالمه علوم ماکانی
تو حجب و حیا و زهد و عصمت را
در مکتب اهلبیت، میزانی
زهد و شرف ائمه را داری
ظرفیت صبر عمه را داری
ای سوره نور موسی جعفر
ممدوحه هلاتی پس از مادر
مهر تو مدال سینه مریم
کوی تو بهشت ساره و هاجر
قم از قدمت مدینةالزهرا
قبر تو مزار دخت پیغمبر
معصومهای و به چارده معصوم
همه عمه و خواهری و هم دختر
هم میبالد جواد از این عمه
هم مینازد رضا به این خواهر
بر جان تو دختر کلامالله
از زینب و فاطمه سلامالله
تو حق حیات بر امم داری
یک فردی و یک جهان کرم داری
شد گرچه به قم نزول اجلالت
در چشم جهانیان قدم داری
هم در عربی کریمه عترت
هم سایه به کشور عجم داری
هم در حرم ائمه مدفونی
هم دردل اهل قم حرم داری
ما ذره و تو هزارها خورشید
ما قطره و تو هزار یم داری
در شهر ائمه تا درخشیدی
قم را شرف مدینه بخشیدی
ممدوحه ذات کبریایی تو
معصومه و عصمت خدایی تو
الحق که میان آن همه خواهر
آیینه حضرت رضایی تو
با آنکه به شهر قم مکان داری
در ملک وجود، رهنمایی تو
مانند دوازده امام ما
از کار همه گرهگشایی تو
بالله قسم ای کریمه عترت
برتر ز ثنا و مدح مایی تو
«میثم» به ثنات اگر گهر بارد
دریـای کــرامت تــو را دارد
***حاج غلامرضا سازگار***
تا ابد باغچه ی عطر بهار است اینجا
دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا
هر طرف رایحه باغ تجلی دارد
به گمانم سحر آینه زار است اینجا
بالهایی که ملائک به طواف آوردند
وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا
هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده
نکند منطقه ی باز شکار است اینجا
بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم
نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا
تحفه هایی که زمینی است کجا لایق اوست
صلوات است که شایان نثار است اینجا
این سخن بر غزل پیش ضمیمه بادا
هرچه داریم نثار تو کریمه بادا
در تماشای جلال تو ادب باید داشت
ناله ای بدرقه راه طلب باید داشت
در خور منزلت و شأن تو ذیقعده نیست
جشن میلاد تو در ماه رجب باید داشت
کوثر اسم تو شیرینی ایمان دارد
وقت نامت به دهان طعم رطب باید داشت
عاقل از درک حظور تو به عجز افتاده
به تمنای تو دیوانه لقب باید داشت
همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است
سخت عمری که پی شمع تو تب باید داشت
آفرین بر تو که سر بودی و مکتوم شدی
خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی
لایق صحبت صبح تو به جز شبنم نیست
جز ستاره شب احساس تو را محرم نیست
در کویر آمدی از زمزمه گل رویاندی
یعنی احساس زلال تو کم از شبنم نیست
آنکه ایوان نجف گفته صفایی دارد
داند ایوان تو از مرقد مولا کم نیست
پای شیطان به شکوه حرمت باز نشد
آنکه بیرون ز بهشت تو رود آدم نیست
عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند
کفر هم باشد اگر آخر این عالم نیست
آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما
حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نیست
از نسیم سحر آرامگهت پرسیدم
که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نیست
حرمت جلوه توحید دمادم دارد
قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد
***حجت الاسلام و المسلمین جواد محمد زمانی***
قسم به جان شقایق قسم به جان شهید
که حرف عشق نگفته است جز زبان شهید
اگر که تشنه یک جرعه نور معرفتی
دریچهاى بگشا تازه بر جهان شهید
شهید بنده محبوب بارگاه خداست
بنه جبین ارادت بر آستان شهید
فراز گنبد هفت آسمان فشاند نور
ستاره شرف نام جاودان شهید
ز جان خویش گذشتن به شوق حضرت دوست
به درس عشق همین است امتحان شهید
هزار لاله دمید از بهار سرخ تنش
تفرجى بکن اى دل به بوستان شهید
ز تیغ عشق خدا را چه زخم زیبایى است
شکفته بر تن چون باغ ارغوان شهید
از آن ز تربت او بوى عشق میآید
که نیست غیر بهشت خدا مکان شهید
فناى تن چه دریغ است در تهاجم تیغ
بقاى دولت دین باد آرمان شهید
هزار سال اگر بگذرد به همره اشک
دل من است به دنبال کاروان شه
غزل شهید
مادر چه گریه میکنى امشب براى من
زنهار اشک غم مفشان در عزاى من
من طایر بهشتیام و راستى نبود
ویرانهاى چو عالم هستى سراى من
رفتم از این خراب و پریدم به اوج عشق
جایى که بود درخور بال هماى من
بنگر چگونه پر به حریم خدا زدند
همسنگران همنفس خوشنواى من
من زندهام شهید ره عشق مرده نیست
پیچید بگوش اهل حقیقت نداى من
زان شد نصیب فیض شهادت مرا که بود
عشق حسین (ع) همسفر کربلاى من
من یک بسیجیام که در آئین لشکری
فرمانده ، عشق باشد و آمر خداى من
مادر مرا ببخش ولیکن روا نبود
انکار امر رهبر من ، رهنماى من
جایى که پاى دین و وطن بود در میان
مادر نبود بستر راحت سزاى من
وقتى نشسته در بر سجادهاى مباش
غافل به پیشگاه خدا از دعاى من
هرجا بدیده عاشق جانبازى آیدت
فرزند خود خطاب کن او را به جاى من
علیاصغر همیشه میگفت: « اگه رفتن هر یک از رزمندهها به امید رزمندهای دیگه به تأخیر بیفته، چطور میشه در مقابل دشمن ایستاد؟ ».
یکی از بستگانمان بعد از ازدواج علیاصغر به او گفت: « تازه ازدواج کردی. این دفعه بمون، با اعزام بعدی برو! ».
علیاصغر گفت: « آیا شما این دفعه به جای من به جبهه میری تا من بعداً بیام؟ ».
راوی: زهرا (خواهر شهید)
عاشق اگر شدم اثر چشم های توست
اصلا تمام، زیر سر چشم های توست
دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست
باید غزل، قلم به دوات عسل زند
حالا که صحبت شکر چشم های توست
بعد از ابوتراب تمام حجاز و شام
مبهوت جرات جگر چشم های توست
آیا بهشت می بری ام یا نمی بری؟
محشر خدا پی نظر چشم های توست
با کاروان گریه سرانجام می رسم
راه بهشت از گذر چشم های توست
تا "ان یکاد" صبح و شب زینب تو هست
بال فرشته ها سپر چشم های توست
خرده گرفته اند که اغراق می کنم
تیر سه شعبه در به در چشم های توست
اینجا مدینه نیست به فکرنقاب باش
مشتی حسود دور و بر چشم های توست
بالای نیزه، گریه ی شرمندگی فقط
از روضه های معتبر چشم های توست
لعنت به حرمله، که به دنبال نیزه ها
سایه به سایه همسفر چشم های توست
***وحید قاسمی***
***از وبلاگ فاخر تیشه های اشک***
بعد از نماز صبح و خواندن زیارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در تپه هاى فکه حرکت کردیم. از روز قبل، یک شیار را نشانه کرده بودیم و قرار بود آن روز درون آن شیار به تفحص بپردازیم. |
|
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لا هوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیجکس با امام ، صادق نیست
***
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست