سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...
مرغ دل شکسته ی ما جَلد سامراست
درعرش بزم روضه ی دلدار ما به پاست

شال سیاه غصِّه روی دوش ِ ماسِواست
ذکر علیُّ و فاطمه  واویلتا خداست

زهر ستم به جان امام حرم بلاست
این ناله ها شبیه به نجوای نینواست

کینه جواب رحمت و احسان و جود شد
با زهر دشمنی تن یارم  کبود شد

سوز ستم روانه به هر تار و پود شد
روضه به رنگ شعله و از جنس دودشد

شد دیده تار و گریه ی بر گونه رود شد
غم سهم سینه ها شده و دم  دم ِ عزاست

هادیِّ آل فاطمه افتاده برزمین
دین خورده ضربه از ستم و ظلم و جور و کین

واویلتاست نغمه ی لبهای مومنین
اشک امام عسگریُّ و آه مسلمین

با ناله های حیدر و کوثر شده قرین
این سامرا  ادامه ی غمهای کربلاست

اینجا شراره سهمیِّه ی سینه و دل است
آنجا به روی حنجر دین تیغ قاتل  است

جسم امیر تشنه و بی سر به ساحل است
از اشکهای فاطمیُّون ناقه در گِل است

زینب اسیر و نیزه نشین در مقابل است
ناموس عشق  همسفر دشمن خداست

از سامرا به کرب و بلا می روم بیا
با من بگو حسین و بیا سوی کربلا

شش گوشه است و چاووش و سینه زنیِّ ما
بین الحرم   حریم کرم  شاه باوفا

آب فرات و علقمه و ساقیُّ و نوا
حالا نوای فاطمه یابن الحسن بیاست
***حسین ایمانی***

نویسنده روایت شهید حسن... در پنج شنبه 91/3/4 | نظر

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم
***
این حرفها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد
خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی
جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدینه مات سلوک دمادمت
بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی
از بسکه عاشقانه مناجات می کنی 

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم
با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی
احیا کننده‌ی کلمات محمدی

نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است
هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات
وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود
علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد
سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات
اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات
عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود
آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است
دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری
دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
***یوسف رحیمی*


نویسنده روایت شهید حسن... در چهارشنبه 91/3/3 | نظر

 

الا شهر خرم ، الا شهر خون‏

که شد از ستم خاک تو لاله‏گون‏

 

الا خطه‏ى نغز و پدرام و پاک‏

درخشنده چون گوهر تابناک‏

 

الا نامور شهر ایران زمین‏

قوى پایه چون باروى آهنین‏

 

سرافراز و ستوار چونان سپهر

ز سختى به هم در نیاورده چهر

 

تو بر تارک این وطن افسرى‏

تو جانى ، نه کز جان ما برترى‏

 

تو فرزند دلبند این میهنى‏

که امروز در پنجه‏ى دشمنى‏

 

از این پیش بوم تو آباد بود

روان تو خرم دلت شاد بود

 

مقیمان تو جملگى شادخوار

همه سخت‏کوش و همه مرد کار

 

به هر برزنت بود شور دگر

نشاطى دگرگون سرورى دگر

 

به خاک تو بوزینگان تاختند

دریغا که قدر تو نشناختند

 

به بام و درت آتش افروختند

که از شعله‏اش جان ما سوختند

 

شکستند آن حرمت و قدر تو

بخستند آن روى چون بدر تو

 

همه طاق و ایوان تو شد خراب‏

وزین جور شد چشم گردون پرآب‏

 

همه نخل‏هاى تو از پا فتاد

از این غصه خون در دل ما فتاد

 

همه خاکت اى شهر دلدادگان‏

عجین گشت با خون آزادگان‏

 

همه برزن و کوى و بازارها

کنام ددان گشت و کفتارها

 

برو بومت از جور ویرانه شد

به ویرانه‏ات بوم را خانه شد

 

کنون اى دلارام من شادباش‏

ز بند غم و رنج آزاد باش‏

 

که اینک دلیران ایران زمین‏

سرافراز گردان با داد و دین‏

 

هژبران نستوه دشمن شکار

چو شیر ژیان در صف کارزار

 

همان قهرمانان گردنفراز

به پیکار خصم دغل پیشتاز

 

همان سخت کوشان عزم آهنین‏

به میدان پیکار شورآفرین‏

 

سپاه خمینى امام عزیز

سرافراز گردان دشمن ستیز

 

دلیران ارتش یلان سپاه‏

برآرنده‏ى گرد آوردگان‏

 

بسیج عشایر که گاه نبرد

برآرد ز جان بداندیش گرد

 

بسوزند بنیاد بیداد را

بکوبند فرعون بغداد را

 

تو اى مرز فرخنده‏ى دلگشاى‏

دمى باش آرام و لختى بپاى‏

 

تو را باد اى شهر غمگین نوید

که اینک سپاه خمینى رسید


نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 91/3/2 | نظر

 

اى شهر خرم ، شهر خون ، شهر شهادت

وى مهد مردان دلیر و باشجاعت

صدها دلاور مرد با ایمان در اینجا

داده است بر جانانه‏ى خود جان در اینجا

اینجا به خون عاشقان گردیده گلگون

صد لاله خفته بى‏صدا در بستر خون

در شهر خرم ، شهر پاکان ، شهر عشاق

بودم ز جان و دل به دیدار تو مشتاق

بوى جنان مى‏آید از هر سو به سویم

اى عزت و شأن و شرف ، اى آبرویم

من دیده‏ام در خون آتش بودنت را

من دیده‏ام صد زخم خونین تنت را

اى تربت پاکت جهان را مظهر عشق

وى توتیاى دیدگان لشکر عشق

آواى حق از ناى پرخونت خروشید

خون در دل دلدادگان چون باده جوشید

با بال همت سوى تو پرواز کردند

تکبیر عشق و عاشقى آغاز کردند

راندى ز خود تا جمله‏ى دلمردگان را

روح دگر آمد دل افسردگان را

تا پرچم خونین تو رنگین کمان شد

خرم به ذکر نام تو روح و روان شد

از کوچه و پس کوچه‏هایت گشته آغاز

آواى خرم گشتنت ، اى شهر خون ، باز

شادم چو « رنجى » زان که مهمان تو هستم

خرم از آنم ، کز مى عشق تو مستم

شب‏ها به سنگرها دعاى عشق خواندند

در روز روشن دشمن از این خانه راندند

سوى خدا چون مرغ عاشق پر گشودند

با یاد او از دل غبار غم زدودند

آخر تو را از دست دون آزاد کردند

ویرانه‏هایت را به خون ، آباد کردند


نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 91/3/2 | نظر
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
 
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد

باید تلنگری به تکاپوی سینه زد
با بیت های شعر پلی تا مدینه زد

باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت
در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت

باید برای فصل رجب واژه آفرید
شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید

ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم
راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم

نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد
با دیدن هلال رجب یا علی مدد
 
پای رجب رسیده به شهر نوشته ها
گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها

تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست
سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست

نور مبین ذات خدا در زمین ببین
آمد اصول دین پسر زین العابدین

باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست
باقر بنای نام علی با همان صفاست

باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است
دار و ندار سینه ی پرشور صادق است

باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست
اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست

پرورده ی نیایش شبهای نافله
همبازی سه ساله ی همپای قافله
 
یادآور حماسه ی عباس در نبرد
تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد

شرحی برای درک معانیِّ فاطمه
راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه

حُبّش کلید برتری محشریِ ماست
نامش زمینه ی نفس حیدری ماست
 
ای شاهد شهادت گلهای آفتاب
اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب
 
یادت نمی رود سفر پای نیزه ها
دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها
 
برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب
بزم می و جفای نی و مجلس شراب
 
تو روضه های آه رباب و سکینه ای
یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای

آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه
امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه

اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند
محتاج شیعه را به دعای فرج کند

آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست
عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست
***حسین ایمانی***

نویسنده روایت شهید حسن... در سه شنبه 91/3/2 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )