سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...


(خاطره ای از سرلشکر خلبان عباس بابایی)

سال 1366 که به مکه مشرف شدم . عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی هم با آن کاروان به حج اعزام شود ؛
ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند : بودن من در جبهه ، ثوابش ازحج بیشتر است .
در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای عرفه بود و حجاج می گریستند ،
من یک لحظه نگاهم به گوشة سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد .
ناگهان شهید بابایی را دیدم که با لباس احرام در حال گریستن است .
تعجب کردم که او کی محرم شده بود .

 
به کسی چیزی نگفتم ؛
ولی غیر از من ، تیمسار « دادپی » هم شهید بابایی را در مکه دیده بود .
من یقین کردم که او آن روز در عرفات حضور داشت .

شایان ذکر است که شهید بابایی ، با وجود درخواست ها و دعوت های هر سالة اطرافیان ، درهیچ سالی به حج نرفت .
از نزدیکان او نقل است که وی چند روز قبل از شهادت ، در پاسخ به پافشاری های بیش از حد دوستانش گفته بود : تا عید قربان خودم را به شما می رسانم .
و شگفت این که شهادت او برابر با روز عید قربان بود .


نویسنده روایت شهید حسن... در جمعه 90/4/31 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )