سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

اگر عاشق نشدم خشک و ترم را بشکن
پس گرفتم جگرم را کمرم را بشکن

اگر از چشمه یِ این خانه نخوردم آبی
بعد از آن سبز شدم برگ و برم را بشکن

اگر از کوچه یِ معشوق عبورم دادند
من اگرکه نشِکستم تو سرم را بشکن

چند وقتیست که در پیش ِ تو سرسنگینم
با دوتا قطره غرور ِ جگرم را بشکن

آنقدر گریه نکردم دلِ من قفل شده
یک شب جمعه بیا قفل ِ حرم را بشکن

دستِ من آبرویم را به در ِ خلق ِ تو بُرد
به تلافیش تو دست دگرم را بشکن

تو که تا پشتِ در ِ قلعه یِ من آمده ای
لطف کن دست بینداز درم را بشکن

نامه دادم به تو دیروز جوابش نرسید
آه کمتر دلِ این نامه برم را بشکن

من نشان میدَهَمَت بیشتر از آینه ات
تو فقط سنگ بزن بیشترم را بشکن

پای بیرون بنه پیشانی ِ من سجده کُنَد
بعد از آن مُهر ِ نماز سحرم را بشکن

اگر از بام تو پرواز کنم میمیرم
پس بیا زود بزن بال و پرم را بشکن

ماه هم بعدِ اباالفضل ندارد لطفی
پس شبِ چهاردهم هم قمرم را بشکن

این چه ماهی است که در هر گذری سوخت و ساخت
رویِ نی بند نشد گردنِ اسبش انداخت...
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده روایت شهید حسن... در چهارشنبه 94/5/28 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )