سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

صفحه سپید تقدیر ورق خورد،                                  
اما سیاهی گناهان   من هر ساعت پاکی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت .

سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود که من دل سید را شکستم .

 از شدت ناراحتی به حیاط آمدم نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن.  سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد. راو هنوز دفتر اخلاصش سپید بود.
ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم. گویی اتفاقی نیفتاده است.

منبع : کتاب همسفر خورشید    راوی:محمدی نجات


نویسنده روایت شهید حسن... در یکشنبه 90/4/12 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )