بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی
دارم ولی شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولی خدا أیها النقی
با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی
با صد امید همچو گدایان سامرا
پر می کشیم سوی شما أیها النقی
بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی
من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی
گردد جوانی ام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی
باید برای غربت تو بی امان گریست
با ناله های حضرت صاحب زمان گریست
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروان سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی ست از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی اراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینه چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل ، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه ساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود
***یوسف رحیمی***