لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا
سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا
وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم
تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم
چشممان خشک شد از وسعت این بی اَبی
و نداریم دگر طاقت این بی اَبی
در قنوت دلمان خواهش باران داریم
ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم
پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما
که ترک خورده زمین از اثر این گرما
دامن دشت شده سفره ی راز دل ما
داغ الاله نشانی ز نیاز دل ما
ما که در راه تو عمریست تمامی گردیم
گردبادیم و به دنبال شما می گردیم
چند جمعه دلمان را سر راهت اریم
تا بدانی که تمنای وصالت داریم
شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن
کوچه ها را پر از نسترن و سوسن کن
اسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد
نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
***صابر خراسانی***
نویسنده روایت شهید حسن... در پنج شنبه 90/12/4 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...