سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

هلا شتاب جلودار کاروان فتوى است

به گوش هر که مسافر ، به هر که در سکنى است

که چندگانه‏ى شب را به باره باید خواند

نماز صبح سفر را سواره باید خواند

چه دلنشین، چه سبکبار مى‏برد ما را

به آن کجا که جلودار مى‏برد ما را

به آن کجا که در این ناکجا نمى‏گنجد

چو وصف عشق که در لفظها نمى‏گنجد

به آن کجا که فراسوى تیر و ناهید است

به آن کجا که مقیمش همیشه جاوید است

به آن کجا که کجاها در او گم‏اند همه‏

اگر که جام حقیرند، اگر خم‏اند همه

به آن کجا که دل زندگان نمى‏میرد

به آن کجا که دل از زندگى نمى‏گیرد

به آن کجا که زمان بى‏شمار مى‏گذرد

نه عمر مى‏رود و نى بهار مى‏گذرد

به آن کجا که نمى‏گویم و نمى‏دانى

به گل، به مل، به تبسم ، به مى به مهمانى

به میهمانى دل، نه ، ضیافت دلبر

به میهمانى آن از خیال نازک‏تر

به میهمانى لطف و نیاز ناز و غرور

به باغ‏هاى شهادت، به صخره‏هاى سرور

به میهمانى دریا که بار مى‏گیرند

به آن کجا که شهیدان قرار مى‏گیرند

گهى که صور صلاى سفر سید مرا

نگار من به وداع آستین کشید مرا

گرفته در کف ، چون گل، به رسم دیرینه

به دفع حادثه ، قرآن و آب و آیینه

چو سرو ناز بلند و به رنگ یاس سپید

چو صبح دشت امید و چو بوى باغ نوید

فرو کشید زاسب و فرو نشاند مرا

همین دعاى سفر خواند و خواند و خواند مرا

ملول بود و مشوش ، ادب نگاه نداشت

نطر به راه نکرد و هواى گاه نداشت

مرا بداشت به جادو، مرا بداشت به حرف

که خام بود و تنک دل ، نه پخته بود نه ژرف

نخوانده بود صبورى چه با عجول کند

به مدعا که سفر شد ، دعا ملول کند

هلا! هلا! به هواى سفر فرو ماندم

همان زاهل خبر، بى‏خبر فرو ماندم

مگو مگو که جلودار مى‏رود بى ما

سبک عنان و سبکبار مى‏رود بى ما

اگر بلند بلند است ، اگر چه است خوش است

سفر به پاى جلودار کوته است ، خوش است

عجول حادثه را بى‏دعا سفر بهتر

به دستگیرى «روح خدا» سفر بهتر

یکى به درد عیان حسرت دعا دارد

یکى به سوز نهان، شوق مدعا دارد

عزیز همسفر روزگار عشق جمال

عجول حادثه‏ى گیرودار عشق جمال

به بام عرش ، به بال امید خوش رفتى

جمال پاک، جمال شهید ، خوش رفتى

تو عاشقى ، تو رهایى ، تو نیک بى‏باکى

سفر بخیر برادر! برو که چالاکى

تو شهسوار ترینى، تو چابکانه بتاز

مجال حادثه تنگ است ، از این کرانه بتاز

لهیب عشق برآمد سمندرانه برو

ز کوچه‏هاى شهادت، قلندرانه برو

تو قطره‏اى ، تو به آغوش رود مى‏آیى

تو در بلاد شهیدان فرود مى‏آیى

تو خوش عنان و سبکبار مى‏روى ، تو برو

تو پا به پاى جلودار مى‏روى ، تو برو

برو که عرصه‏ى جولان عشق باید داد

به روز حادثه تاوان عشق باید داد

برو که رخت سعادت به آسمان بردى

هم از مضیق زمین، زیرکانه جان بردى

شکستگان تو، اجر جزیل خود بردند

ثواب نامه‏ى صبر جمیل تو بردند

برو و لیک به مردى و عاشقى سوگند

به صبر و صابرى و صدق صادقى سوگند

به خون پاک شهیدان ، به جان مدهوشان

به شور نعره‏ى مستان، به شوق خاموشان

که چون به عرش رسیدى، پیام ما برسان

به سرخوشان مجاور، سلام ما برسان


نویسنده روایت شهید حسن... در شنبه 90/8/14 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )