سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

تیر مى‏خورد و...

گرچه او نوجوان‏تر از من بود

با دلش همزبان‏تر از من بود

پله‏هاى نرفته را مى‏رفت

عرش را نردبان‏تر از من بود

گرچه ما هر دو یک غزل خواندیم

واژه‏هایش روان‏تر از من بود

سوخت در آتش و ، تبسم شد

پیکرش جاودان‏تر از من بود

تیر مى‏خورد و غرق خون مى‏شد

وقت رفتن، دوان‏تر از من بود

گرچه صدها غزل از آینه گفت

حیرتش بى‏زبان‏تر از من بود

غم دلدار گرچه در دل داشت

همه جا شادمان‏تر از من بود

دوست در او چگونه مى‏گنجید؟

بى‏گمان کهکشان‏تر از من بود

از سلامش درخت مى‏رویید

لب او باغبان‏تر از من بود

تا سرودن به خلوتش مى‏ریخت

شعرش آتشفشان‏تر از من بود

قرن‏ها از «شمین» جلو افتاد

گرچه او نوجوان‏تر از من بود


نویسنده روایت شهید حسن... در جمعه 90/8/13 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )