ماه رهایی
ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگر ها به ارمغان می آورد...وضو با آب سرد و قنوت در دل شب...سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل توصیف ناشدنی است...ربنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر می داد...ربنایی که تمام وجود رزمندگان مملو ازحقانیت آن بود...بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشاء وضو می گرفتند...
ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد...
سادگی و صمیمیت در سفره افطار ما موج می زد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار می کردیم...دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت...
معنویتی که « السلام علیک یااباعبدالله » « زیارت عاشورا » و یا « وجیه عندالله اشفع لناعندالله » در توسل به سفره افطار و سحر ما هدیه می کرد غیرقابل توصیف است و همین بنیه ی معنوی و عدم غفلت از لحظات معنوی رزمندگان را از دیگران ممتاز کرده بود...
نمی توانم این لحظات را برای شما بیان کنم در لشگر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردم اما جاذبه این ماه مرا در کردستان ماندگار کرد...ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می آورد...
برکت دعا در کنار سنگرها...نماز روی زمین خاکی...سحری خوردن کنار آرپی چی و مسلسل...وضو با آب سرد...قنوت در دل شب...قیام روبروی آسمان بدون هیچ حجابی که تو را از دیدن وسعت ها بی نصیب کند...گریه ی بچه های عاشق در رکوع و همه چیز برای یک مهمانی خدا آماده بود...