رایحه پیراهن
به یاد سردار شهید حسن باقرى
میداد نسیم سحرى بوى تنت را
از باد شنیدم خبر آمدنت را
صد مصر پر از یوسف و یعقوب، ندارد
اى گم شدهام ، رایحهى پیرهنت را
همچون دل ما بشکند آن دست که بشکست
اى سرو چمن! قامت دشمن شکنت را
امروز به هنگام عروج تو ملایک
گفتند به من قصهى پرپر زدنت را
گفتند که چون لالهى پرپر شده بودیم
در روضهى گل رنگ حسینى ، حسنت را !
یکپارچه جان بیند و دل جاى تن تو
صاحب نظرى گر بگشاید کفنت را !
جسم تو همه جان شد و پیوست به جانان
دیگر زچه گیریم سراغ بدنت را؟