بر روی دست ماندن این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است
در لطف تو تحمل آه فقیر نیست
فیاض را صدای گرفتار ها بس است
این نفس مانع است ، خودت برطرف نما
بین من و تو چیدن دیوارها بس است
من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم
بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !
خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
دیگر بس است اینهمه تکرارها بس است
این بار را بخر که دگر راحتم کنی
بیهوده رفتن سر بازارها بس است
تو سفره را برای همه پهن می کنی
در مهربانی تو همین کارها بس است
ما را بهشت هم نبر ، اما قبول کن
لبخند تو برای گنه کارها بس است
آری فقط حسین مرا رد نمی کند
از این به بعد رفتن دربارها بس است
***علی اکبر لطیفیان***
همیشه گدایی که آقا ندارد
سر سفره ی هیج جا ، جا ندارد
بدون تعارف زدن سفره خوب است
کرم خانه اصلا بفرما ندارد
تقلا مکن تا مچم را بگیری
گنهکار که بوق و کرنا ندارد
بیا پیش مردم مگو که چه کردم
خجالت کشیدن تماشا ندارد
تو ناراحتی که چرا پشت کردم
بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد
همین جا بزن آخرت را رها کن
برای تو اینجا و آنجا ندارد
مکش بر رخ من ببر آتشت را
برای کسی که علی را ندارد
سر سفره ی رحمت تو خدایا
کسی جا ندارد که زهرا ندارد
بگو روزی ام کربلا نیست ، اینکه
نیازی به امروز و فردا ندارد
***علی اکبر لطیفیان***
آمد خبر که من خبری دست و پا کنم
برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم
ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام
در چشم کور یک قمری دست و پا کنم
سوز و فضای عطر مناجات روبراه
مستولی است تا جگری دست و پا کنم
آوای ربنا و ابوحمزه می رسد
باید که دیدگان تری دست و پاکنم
حال و هوای عالم و آدم عوض شده
باید که در دلم؛اثری دست و پا کنم
باید از این دیار جنایت فرار کرد
باید که مقصد سفری دست و پا کنم
دل بردن از خدا که طریق عوام شد
بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم
قامت خمیدگان گنه راست گشته اند
کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم
ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود
باید که زودتر شکری دست و پا کنم
مردم خلیل خالق خود گشته اند و من
در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم
چشم رفیق می نگرم،غبطه می خورم
یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم
از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام
کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم
درهای آسمان همه باز است؛می پرند
وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم
چشم همه به سوی دری بین آسمان
من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم
باب الحسین مانده فقط، شکر ای خدا
پیغام او رسیده سری دست و پا کنم
***رضا تاجیک***