نگران بود و امیدوار. شاید آیندگان عاشقتر باشند.
عشق یعنی همانند موسی (ع) به دنبال خضر(ع) زمانت، مهر سکوت برلب، با چشمانی بسته، دل به جاده سپردن. در این وادی چرا؟ معنا ندارد ناگهان شکوههای دیرینه سید مرتضی سرباز کرد.
«صدای من به جایی نمیرسد، اما اگر میشد برسد، باید در این مملکت برای سریان و نفوذ گستردهتر رأی ولایت فقیه تلاش کرد. نباید راضی شد و گذاشت که اوامر آقا در پیچ و خم توجیهات و تفسیرهای غلط معطل بماند. این آخرین سفارش بود. پس اگر برای لحظهای مردد شدی، بدان تو مرد میدان و عمل نیستی.
منبع : کتاب همسفر خورشید
حضرت عبدالعظیم تشرف حاصل می کنم مقداری وسایل مورد نیاز می برم. مشهد می خواهم بروم زاد و توشه بیشتر می برم. مکه می خواهم بروم باید چند برابر زاد و توشه بردارم. به قدر دوری راه سفرت باید بار برداری. خوب سفر آخرت است، 50 موقف است، در آن مواقف نگه می دارند تو را.
آیت الله عبدالکریم حق شناس
آن روز که عشق را خدا معنا کرد
عشق آمد ودر دل همه مأوا کرد
با آمدن حسین و عباس خدا
پروندل عشق وعاشقی را واکرد
گلبانگ
برتشنه لبان آب حیات آوردند
برغمزدگان فُلک نجات آوردند
درفصل شکفتن حسین و عباس
گلبانگ سلام و صلوات آوردند
لبخند
ازمقدم تو عشق شکرخند زند
مارا به ولایت تو پیوند زند
ازیمن ولادت تو زیباست اگر
بر ام بنین فاطمه لبخند زند
سید هاشم وفایی
ببین جنون تماشاییِّ دل ما را
تلاطم کرم موجهای دریا را
فلک به حال دلم غبطه می خورد امشب
وَ باز کرده لبم با ترنُّم یا رب
برای شرح خیالم حروف می چینم
تمام عشق خودم در لهوف می بینم
پَر خیال دلم را دوباره وا کردم
برای وصل نگارم خدا خدا کردم
مدینه را به هوای کرم قدم به قدم
به لطف چشم دلم خوب دیدم و بلدم
هوا هوای خداییِّ با صفایی بود
صدای زمزمه ها صوت دلربایی بود
نوا و ناله ی أمـَّن یجیب فطرس را
شنید خانه ی وحی و صدا زدَش که بیا
شفای شهپر آتش گرفته ات آمد
بکِش پَرت روی قنداقه عافیَّت آمد
دوباره فطرس پرسوخته هوایی شد
دم از حسین زد و عرش کربلایی شد
حسین ذکر لب احمد و علیُّ و بتول
سلام اوست سر از هر جهاد و حجِّ قبول
شجاعت علویُّ و حیای زهرائیست
شکوه دلبر هفت آسمان تماشائیست
زمین و عرش خدا بی قرار و شیدایش
دلیل گردش افلاک در نفسهایش
خوش آنکسی که شده در حریم یار مُجاب
خوش آن دلی که تپیده برای این ارباب
دلی که با تو نشد بو نبرده از احساس
فداییِّ تو شده فارسُ العرب عبّاس
به پیش گنبد تو عرش می کند تعظیم
بهشت را به غلامت خدا کند تقدیم
هزار شکر که بر سینه ام مدال شماست
تمام هستیِّ این نوکرت حلال شماست
به نام تو شده ام با نوای لالایی
سرود کودکیَّم بوده ذکر زهرایی
پس از اذان و اقامه به گوش من بابا
به گریه گفت عزیزم فدای عاشورا
برای روضه ی بابا وَ یا به خاطر شیر
صدای ناله ی من کرد مادرم دلگیر
حسین گفت و چکید اشک و سیر کرد مرا
همان دقایق اوّل اسیر کرد مرا
اسیر کوی تو هستم مرا نکن آزاد
دلم شده به هوای غمت حسین آباد
به دست لطف تو چشمم همیشه دوخته ام
به پای بیت غم تو همیشه سوخته ام
دوباره حرف مشام من و حسین غریب
صفای پرچم سرخ حریم و قصِّه ی سیب
به یاد آن شب جمعه که در حرم ماندیم
میان صحن تو آقا زیارتی خواندیم
هنوز خاطره ی تلِّ اشک یادم هست
هنوز ماکت میدان مشک یادم هست
به عشق کرب و بلا می زنم خدا ناله
بیا حسین زمانه بیا ابا صالح
بیا که با تو زیارت کنیم آقا را
بیا و زمزمه کن روضه های سقــّا را
برای مجلس مدح و ولادت عبّاس
بده اجازه و شور و ارادت و احساس
ببین جنون تماشاییِّ دل ما را
تلاطم کرم موجهای دریا را
فلک به حال دلم غبطه می خورد امشب
وَ باز کرده لبم با ترنُّم یا رب
برای شرح خیالم حروف می چینم
تمام عشق خودم در لهوف می بینم
پَر خیال دلم را دوباره وا کردم
برای وصل نگارم خدا خدا کردم
مدینه را به هوای کرم قدم به قدم
به لطف چشم دلم خوب دیدم و بلدم
هوا هوای خداییِّ با صفایی بود
صدای زمزمه ها صوت دلربایی بود
نوا و ناله ی أمـَّن یجیب فطرس را
شنید خانه ی وحی و صدا زدَش که بیا
شفای شهپر آتش گرفته ات آمد
بکِش پَرت روی قنداقه عافیَّت آمد
دوباره فطرس پرسوخته هوایی شد
دم از حسین زد و عرش کربلایی شد
حسین ذکر لب احمد و علیُّ و بتول
سلام اوست سر از هر جهاد و حجِّ قبول
شجاعت علویُّ و حیای زهرائیست
شکوه دلبر هفت آسمان تماشائیست
زمین و عرش خدا بی قرار و شیدایش
دلیل گردش افلاک در نفسهایش
خوش آنکسی که شده در حریم یار مُجاب
خوش آن دلی که تپیده برای این ارباب
دلی که با تو نشد بو نبرده از احساس
فداییِّ تو شده فارسُ العرب عبّاس
به پیش گنبد تو عرش می کند تعظیم
بهشت را به غلامت خدا کند تقدیم
هزار شکر که بر سینه ام مدال شماست
تمام هستیِّ این نوکرت حلال شماست
به نام تو شده ام با نوای لالایی
سرود کودکیَّم بوده ذکر زهرایی
پس از اذان و اقامه به گوش من بابا
به گریه گفت عزیزم فدای عاشورا
برای روضه ی بابا وَ یا به خاطر شیر
صدای ناله ی من کرد مادرم دلگیر
حسین گفت و چکید اشک و سیر کرد مرا
همان دقایق اوّل اسیر کرد مرا
اسیر کوی تو هستم مرا نکن آزاد
دلم شده به هوای غمت حسین آباد
به دست لطف تو چشمم همیشه دوخته ام
به پای بیت غم تو همیشه سوخته ام
دوباره حرف مشام من و حسین غریب
صفای پرچم سرخ حریم و قصِّه ی سیب
به یاد آن شب جمعه که در حرم ماندیم
میان صحن تو آقا زیارتی خواندیم
هنوز خاطره ی تلِّ اشک یادم هست
هنوز ماکت میدان مشک یادم هست
به عشق کرب و بلا می زنم خدا ناله
بیا حسین زمانه بیا ابا صالح
بیا که با تو زیارت کنیم آقا را
بیا و زمزمه کن روضه های سقــّا را
برای مجلس مدح و ولادت عبّاس
بده اجازه و شور و ارادت و احساس
میلاد عرفان پور نویسنده وبلاگ "دیگری "در آخرین مطلب خود شعری در وصف شهید مصطفی احمدی روشن ،
دانشمند هسته ای جمهوری اسلامی ایران که در 21 دی ماه 1390به درجه رفیع شهادت نائل شد؛سروده است ...
امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است ،آری وضع کنعان، روشن است
گرچه در بزم حماسه ، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است
باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن ، با نورایمان روشن است
کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان ،روشن است
مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان ، روشن است
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ / در خانه اگر کس است، یک حرف بس است..
بارها گفته ام و بار دگر می گویم : کسی که بداند هر که خدا را یاد کند،خدا همنشین اوست،احتیاج به هیچ وعظی ندارد،می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که انچه را که می داند، باید انجام دهد، و در انچه که نمی داند، باید احتیاط کند."
آیت الله بهجت