تعقل و تفکر کنید تا خودتان را ببینید و خدا را بشناسید. با تفکر و تعقل گمشده ات را می یابی. گمشده در واقع خودت هستی. اگر درست نگاه کنی در نفست خدا را خواهی دید. خداوند در همه ذرات وجودت حضور دارد. اصلا گویی خود توست.
حاج محمد اسماعیل دولابی
آنچه که دل مرتضی را به درد میآورد شناخت رنج انسان بود، انسانی که با دور شدن از مبدأ وحی خود را تنها و سرگردان در این کره خاکی یافته است، انسانی که عهد ازلی خود را به فراموشی سپرده و مقام خلیفهاللهی خویش را از یاد برده است. او حتی برای لحظهای از معنای «اناللهواناالیهراجعون» غافل نبود، مبدأ و مقصد را می شناخت، و خود را در نسبت با این شناخت معرفی میکرد، درد او، غفلت ما بود، لحظهای بر او نمیگذشت، مگر اینکه خود را حاضر در پیشگاه حق و حق را ناظر بر خویش بیابد.
اگر با شهادت او خود را میشناختیم و به قضاوت مینشستیم چگونه میتوانستیم مدعی شناخت رنج او باشیم؟
ما کجا و دامن دوست کجا؟
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
منبع : کتاب مرتضی و ما
اگر دیدی از خودت چیزی نداری و هر چه داری از خدا و اولیائش است آن وقت بفهم که هر کاری می خواهی آنها با تو بکنند باید خودت برای خودت بکنی. خودت خودت را ببخش. وقتی انسان فهمیده که این دستش مال خداست و خواست خدا بر سرش دست بکشد خودش بر سر خودش دست می کشد.
حاج محمد اسماعیل دولابی
در ره دوست سفر باید کرد از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد
امام خمینی (ره)
ساعت 6:30 صبح شنبه خبر مجروحیت آوینی را به من دادند، اما دلم گواهی میداد او به شهادت رسیده است با این همه برای چند لحظه سخن عقلم را باور کردم:«هنوز میتواند بیندیشد و قلم بزند، هنوز میتواند با صدایش که در چند ماه اخیر گرفته بود، روایت فتح را بخواند، پس مهم نیست. با خود اندیشیدم :«چرا هرچه معالجه کرد، گرفتگی صدایش برطرف نشد، با اینکه دکتر قول داده بود که حنجرهای را که در خدمت اسلام است خیلی زود مداوا خواهد کرد». تنها آن زمان که خبر شهادتش را شنیدم، دریافتم که حضرت امام (ره) چگونه با زبان شعر این خبر را شب قبل به من داده بود، و من نفهمیدم و این چه حکایتی است که حضرت امام(ره) منادی سفر او به کوی دوست بودند؟
عادات، بندهایی هستند که ما را زمین گیر کردهاند و حتی آنگاه که نشانههایی اینچنین بر ما نازل میشود، باز در پردهایم و غافل. بر پلهها نشستم و
منبع : کتاب هسفر خورشید
راوی: همسر شهید
هر وقت در زندگیت گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است، زود برو با او خلوت کن و بگو با من چکار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس که گرفتار است در واقع گرفته یار است.
حاج محمد اسماعیل دولابی
گفتم: یه روایتی هست که میگه:هر وقت فتنه ها شما رو احاطه کرد ، از قرآن تمسک بجویید .گفت: عجب چیز خوبی گفتی ، باریک الله..قرآنش رو باز کرد و شروع کرد به خوندن ..
دادستان جدید آدم درستی نبود
بروجردی باهاش کار داشت
پشت در دادستانی معطلش کرده بود
گفتم: یه روایتی هست که میگه:
هر وقت فتنه ها شما رو احاطه کرد ، از قرآن تمسک بجویید اصول کافی ج2ص459
گفت: عجب چیز خوبی گفتی ، باریک الله
قرآنش رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
من راه رفتم ، او قرآن خوند
من بد و بیراه گفتم ، او قرآن خوند
گفتم: بلند شو تا بریم ، او قرآن خوند
گفتم : سه ساعته فرمانده عملیات کردستان رو پشت در معطل کرده
گفت: جوش نخور ، یه روایتی هست... شروع کرد همون روایت رو برا خودم گفتن
گفت: بشین قرآن بخون
گفتم: این آدم فکر میکنه کیه؟
گفت: قران بخون
عصبانی شده بودم ، گفتم: این یارو خیلی نامرده ، باید یه بلایی سرش آورد
گفت: بابا جون! بیا بشین قرآن بخون...
بعدها باز بروجردی رو دیدم
گفت: آقا جون دستت درد نکنه
عجب روایتی یادم دادی
هر وقت ناراحت بودم می رفتم سراغ سیگار
اما با اون روایت سیگار رو ترک کردم...
خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد بروجردی
منبع: یادگاران کتاب شهید بروجردی ، صفحه 49
شهید مهدی زین الدین
در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند، که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج)، خداوندا امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
بعد از شنیدن خبر شهادت سید مرتضی خواستم خودم این خبر را به بچهها بدهم، به همین علت ظهر در راه بازگشت از مدرسه به آنها گفتم:« پدر هست، همیشه هست، فقط ما توانائی دیدنش را نداریم و این میتواند زیاد مهم نباشد». انسان حقیقی در فناست که حیات مییابد، و به دیگران نیز حیات میبخشد، و چنین مقدر است که در قید حیات ظاهر جز برای تنی چند از اهل دل ناشناس بماند، تنهایی و غربت او نیز تا واپسین روز مؤید همین معنا بود.
در روز تشییع جنازه از دیدن آن خیل دلسوختگان بر خود لرزیدم. چگونه او در تنهایی خود این همه عاشق داشت؟ بسیار گفتند و شنیدیم که او لیاقت شهادت داشت. شهادت حقش بود. باب شهادت به روی شایستگان باز است. چگونه باور کنم؟
این روزگار که روزگار شهادت نیست. او همواره در پی جاودانگی بود. از مرگ نمیهراسید و باور داشت که این تن نه جای پروراندن کرم است، پیلهای است تا که پروانه آن را بشکافد و آن همه بر گرد شمع ولایت طواف کند، تا خود شمع صفت شود و در مدح عشق، کربلا، ندای هل من ناصر ینصرنی، را ندای حقطلبی تمام اعصار را لبیک گوید، او کربلا را در فکه یافت و از همان جا نیز به یاران امام حسین (ع) پیوست.
منبع : کتاب راز خون
راوی : همسر شهید
شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر
مولای من، یا صاحب الزمان(عج)!
چقدر آروز داشتم که شهادتم در مقابل دیدگان و وجود مبارک شما باشد؛
ولی طولانی بودن غیبت شما و اشتیاق من به مولا و سرورانم و اجداد پاکت،
موجب شد که نتوانم بیش از این در انتظار بمانم.
از خداوند میخواهم که با این شهادت،
اجر شهادت در رکاب شریف شما را به من عطا فرماید
شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر
مولای من، یا صاحب الزمان(عج)!
چقدر آروز داشتم که شهادتم در مقابل دیدگان و وجود مبارک شما باشد؛
ولی طولانی بودن غیبت شما و اشتیاق من به مولا و سرورانم و اجداد پاکت،
موجب شد که نتوانم بیش از این در انتظار بمانم.
از خداوند میخواهم که با این شهادت،
اجر شهادت در رکاب شریف شما را به من عطا فرماید