سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

مهربانم! چشم بارانی چه می آید به تو
این ردای سبز روحانی چه می آید به تو

آن نگاه زیر چشمی با وقارت می کند
این تبسم های پنهانی چه می آید به تو

حرکت آن خال مشکی با تکان های لبت
تا که شب «والیل» می خوانی چه می آید به تو

موی مجنون، ریش درویشی چه می آید به من
ناز لیلا، اخم سلطانی چه می آید به تو

اخم کن! آخر نمی دانی که وقتی ابرویت
چین می اندازد به پیشانی، چه می آید به تو

بی قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!
گرچه آرامی، پریشانی چه می آید به تو

قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه
با سواران خراسانی چه می آید به تو

خال تو آن نقطه ی پایان دفترهای ماست
خال در این بیت پایانی چه می آید به تو
***قاسم صرافان***


نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 93/3/5 | نظر

آنان که گفته‌اند "نگارم" همه‌ش تویی
"معشوقم و نگارم و یارم" همه‌ش تویی

 اسماء، تو، صفات، تو، تو، تو، تو، تو، تو، تو 
فرصت نمی‌کنم بشمارم، همه‌ش تویی

توحید را من از فقرا ارث برده‌ام:
"من هیچم و هرآن چه که دارم همه‌ش تویی"

 به داده و نداده تو شکر می‌کنم
"دارم" همه‌ش تویی و "ندارم" همه‌ش تویی

کار تو بود جنس مرا هرکسی خرید
آن‌کس که داد رونق کارم همه‌ش تویی

 فرقی نمی‌کند که چه ذکری گرفته‌ام
روی لبم هرآن چه بیارم همه‌ش تویی

 کوچه به کوچه حبّ تو را جار می‌زنم
حمّال دوره‌گردم و بارم همه‌ش تویی

نام تو بیشتر به روی بچه‌های ماست
با این حساب ایل‌وتبارم همه‌ش تویی

من فاتحه نخواستم از لطف دیگران
وقتی جواب‌های مزارم همه‌ش تویی

باید به فهم وصل رسید و وصال یافت
ورنه شبانه‌روز کنارم همه‌ش تویی
***علی اکبر لطیفیان***



نویسنده روایت شهید حسن... در دوشنبه 93/3/5 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )