سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...

 

این کیست بر روى زمین آرام خفته است‏

بر بسترى از خاک و خون گمنام خفته است‏

 

بر سینه‏اش بنشسته داغستان خورشید

هم بر لبش صد خواهش پیغام خفته است‏

 

اى آفتاب نیمروز دشت خونبار

بر قامتش آهسته‏تر نه گام ، خفته است‏

 

خونین تنش را در حریر گل بپیچید

چون خسته از نامردى ایام خفته است‏

 

شاید رساند تشنه کامان را به کامی

خود با هزاران آرزو ناکام خفته است‏

 

زیبد به پیشانى سرخش بوسه دادن‏

هرچند بر آن بوسه‏اى گلفام خفته است‏

 

آسوده باش ایدوست یاران هوشیارند

صد فتنه‏گر در پرده‏ى ابهام خفته است‏

 

کوجاى غم ؟ چون آفتاب عمر دشمن‏

خود بر لب مرگ آفرین بام خفته است‏

 

اى غرقه در خون اى شهید شهر عشاق‏

یادت به تخت سینه‏ها مادام خفته است‏

 

هر گل کزین پس میدهد بر سوى گلزار

در آن ز خونت برگى از ایام خفته است‏

 

نذر تو از « شمس معطر » این غزل باد

در هیئتش هم شوق و هم آلام خفته است


نویسنده روایت شهید حسن... در پنج شنبه 90/4/30 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )