سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت شهید حسن...

لبیک یا زینب_(س) ... شهدا شرمنده ایم ... یاحسین ...
توفیق نصیبم شده از یار بخوانم 

مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم

 

خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی 

تا روز جزا زیر لوای تو بمانم

 

المنةُ لله که من وقف تو هستم 

یعنی که گدای تواَم و شاه جهانم!

 

وقتی که زبان مدح و ثنای تو بگوید 

شهد عسلت می چکد از هر دو لبانم

 

جام دلم از عشق تو گردیده لبالب 

این حالت روحانی من گشته نشانم

 

جز مِهر تو را در دل خود راه ندادم 

مِهر تو شود روز جزا خطّ امانم

 

سرشار شدم از کرَم واسعه ی تو 

از فیض تو نشأت ببَرد طرز بیانم

 

بر طینت من مُهر غلامی تو پیداست 

تزریق شده مِهر تو در روح و روانم

  

سوگند به زهرا که تویی دار و ندارم 

گر،اَمر کنی در قدمت جان بسپارم

  

جبریل فرود آمده از سوی خدایت 

حکمی ز خدای احد آورده برایت

 

آورده برای تو که سلطان جهانی 

تاجی که مزیّن شده با نور ولایت

 

«اقرأ» به تو تلقین بکند یار قدیمی 

آوای علی می رسد از غار حرایت

 

فرمود بخوان نام خداوند جلی را 

آن کَس که به هر لحظه کند از تو حمایت

 

شد واسطه ی فیض خدا حضرت حیدر 

یعنی که به دست علی است امر هدایت

 

تو با علی هستی و علی با تو دمادم 

هر جا که تو رفتی،شده او پای به پایت

 

تو منبع نوری و علی لمعه ی نورت

یعنی که تویی کعبه و او قبله نمایت

 

آویخته بر گردن من رشته ی لطفت

مملو ز کرامات تواَم،زیر لوایت

  

من جز تو و حیدر به خدا یار ندارم

جز لطف شما هیچ مددکار ندارم

  

ای دوستی ات تاج سر عالم و آدم 

المنةُ لله که تویی سید خاتم

 

با خُلق عظیمت همه را شیفته کردی 

اسلام ز اخلاق تو شد قبله ی عالم

 

مشی تو به اسلام علی عادتمان داد 

این است صراطی که به قرآن شده اقوَم

 

تاریخ علی دوستی از ناحیه ی توست 

تویم ولایت به تو دادند مُسلّم

 

واقف به تولای علی چون تو کسی نیست

ای یار قدیمی علی،قائد اعظم!

 

با دست که شد تاج رسالت بر سر تو؟ 

این دست خدا بود که گشتی تو معمّم!

 

معراج،خدا از چه کسی با تو سخن گفت؟ 

با صوتِ که اسرار خدا بود مفهّم؟

 

هنگام خداحافظیِ آخر معراج

آیا تو نگفتی به خدا یا علی آن دم؟

 

بالله که این حمد خداوند ودود است

حیدر به خداوند قسَم،اصل وجود است

  

قلبم شده امشب حرم حیدر کرّار 

جانم به فدای قدم حیدر کرّار

 

بر طالع من شیعه ی حیدر بنوشتند 

نقش است به قلبم عَلَم حیدر کرّار

 

زنگار،زدوده ز دلم نور ولایت 

گردیده دلم جام جم حیدر کرّار

 

اُفتد به تن دشمن تو لرزه ی سنگین

وقتی شنوَد ذکر و دم حیدر کرّار

 

در معرکه بر روی زمین ریخته سرها

با چرخش تیغ دو دم حیدر کرّار

 

روئیده به جان و دل من گلشن مِهرت

از بارش ابر کرَم حیدر کرّار

 

با نیمه نگاه تو شدم یار ولایت

صد شکر شدم از خدَم حیدر کرّار

  

از روز ازل تا به ابد دل به تو بستم 

از پیر غلامان شما بوده و هستم

محمد فردوسی


نویسنده روایت شهید حسن... در یکشنبه 91/3/28 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )